zirnevis

مثل مرداب میمونه...

قصد دور شدن داشته باشی، بیشتر فرو میری...

آروم پامو جلو میذارم که بی صدا دور بشم ولی این حباب لعنتی...

بازم بیشتر فرو میرم...بدتر از قبل...

و تو بی رحم تر و بی حیاتر از قبل...

هر روز خسته تر از دیروز...توی این گردابی که تو دورم کشیدی...

نه کسی میتونه نجاتم بده، نه تو کنارمی

zirnevis...

خدایا نقاط تاریک زندگیمو بتو میسپارم...

از روشنایی خودت بر من بتاب...

گره های کور زندگیمو بتو میسپارم، با اشاره ای رهایم کن...

 

 

آمین.

zirnevis...

این کشمکش های درونم...این حرف های نگفته و این تلاش بی سرانجام ....

از قلبم سنگین تره.....

و من این روزها بیشتر قلبم درد میگیره....

این روزها بدترین روزهایی است که باید چشممو ببندم، گوشم را کر کنم بر روی دوس داشتنت...

ولی این صدای قلبم، این کشش درونم را، این خواستنت  .....

این تنم را گاهی به خاک میسپارم شاید آرام شوم...

zirnevis...

کاش یه روز برعکس بیاد...

تو باشی، تو بخوای، تو دلتنگ باشی و ...

و من قول میدم مثل همیشه باشم...

من سال هاست عاشق برعکس توام...

 

zirnevis...

دلم تنگته....این قدیمی ترین حرف بین من و توست...

مثل بچه ای که تازه شروع کرده به حرف زدن...

من تازه عاشقت شده بودم...دلتنگی را حس کردم...

از همون اول که عاشقت شدم دلتنگت شدم...

انگار میدونستم قراره سال های سال ازت دور بمونم...

دلم تنگته....دلم باز عاشقی میخواد...روزهایی که دلتنگت نباشم...

تموم کن روزهای تکراری دلتنگی را....

 

zirnevis...

چشم هاتو نبند...

اگه از چشم های من بگذری...

با چشم های عاشقت، قلبی که تند تند میزنه....با خودت چه میکنی؟

اینجا دیگه نمیتونی خودت را بدون خدافظی رها کنی و بری...

گوش کن به قلبت...

 

zirnevis...

وقتی با کسی سال ها همقدم میشیمیانه راه میفهمی چیزی از تو باقی نمونده...تو تنهایی با تمام من های از دست رفته ات....تو تنهایی با منی که برای خود غریبه ای...جای قدم های برگشتت محو شده ...و تو هنوز نمیدون zirnevis...